حشره ی حشری , افسانه ی دم پری | By : cixidoru Category: Misc. Non-English > Originals Views: 518 -:- Recommendations : 0 -:- Currently Reading : 0 |
Disclaimer: This is a work of fiction. Any resemblance of characters to actual persons, is purely coincidental. The Author holds exclusive rights to this work. Unauthorized duplication is prohibited. |
همیشه فرار؟
حشری کوچولو از کندوی مجردی زری فرار میکند به امید اینکه دیگر هرگز به آنجا برنگردد، او به سمت مقصد نامعلومی در پرواز است و از لابلای برگها و ساقه های گلها و بوته ها عبور میکند؛ او در پرواز عجله دارد با اینکه نمیداند کجا میخواهد برود، فقط میخواهد هرچه زودتر از محل زندگی زری دور شود و از دست آن دو دختر شهوتران فرار کند؛ اما کم کم در جنگل گم میشود، یعنی احساس میکند که گم شده است؛ البته واقعیت اینست که او از اول هم جا و مکان مشخصی نداشت و همیشه یک گمشده محسوب میشد، اما این حس گمگشتگی امروز برایش شدیدتر ست؛ او الان احساس بی هدفی میکند؛ دچار سستی ناشی از سردرگمی میشود مخصوصا که راه فرار از جنگل را هم نمیداند و هرجا که برود گیر خانمهای هوسباز می افتد؛ در همین فکرها ست که احساس میکند مایعی به بدنش پاشیده شد؛
-اوا!
و حشری جهت پروازش را عوض میکند تا از آن دور شود که ناگهان در جهت دیگر از آنطرف مایع مشابهی به بدنش پاشیده میشود:
-وا! این چیه؟!
و او به هر طرف که میرود از پاشش این مایع در امان نیست؛ او با اینکه حس راحتی با این پاشش ها ندارد اما به نوعی حس خوبی هم دارد و این تضاد حسی او را گیج کرده؛ حشری در دل با خودش میگوید:
-وای این چیه؟ قلقلکم میده هم اذیت میشم هم کیف داره! چه بوی خوبیم داره! نمیدونم چیکار کنم! نمیتونم ازش فرار کنم!
که ناگهان صداهای زنانه ی زمزمه هایی را میشنود که انگار دارند با او حرف میزنند:
-تا کی میخوای فرار کنی حشری؟!
-ای بچه ی قدرنشناس!
-پسره ی بی ادب!
اینها گلهای بیشه هستند که ضمن پاشیدن حمله وار گلابشان به بدن حشری کوچولو دارند او را سرزنش میکنند:
-تو چرا از دست کسایی که بهت کمک کردن فرار میکنی؟!
گلها عطرشان را جوری به بدن این پسربچه ی حشره ای میپاشند که انگار دارند او را تنبیه میکنند
-تو باید سرنوشتتو قبول کنی!
حشری در محاصره ی عطرپاشی خانم گل ها ست
-ای وای!
-تو یه پسربچه ی جنده هستی!
پسرک از بوی گلها و قلقلک پاشیده شدن عطر گلها بر بدنش شل شده
-نه!
-وظیفه ت اینه که بدنتو بدست خانومای این جنگل بدی!
حشری بیحال و ناامیدانه:
-آه! نمیخوام!
گلها مغرورانه با پاشاندن گلابشان به بدن پسرک و حرفهای سرزنشگرانه او را تنبیه و تحقیر میکنند؛ همه جای بدن حشری کوچولو بوی گل و گلاب گرفته؛ او دیگر خیلی حال خودش را نمیفهمد؛ با گیجی و مستی در مسیری کج و معوج و پیچ و تاب دار پرواز میکند و از گلهای سرزنشگر و تحقیرکننده دور میشود...
...
While AFF and its agents attempt to remove all illegal works from the site as quickly and thoroughly as possible, there is always the possibility that some submissions may be overlooked or dismissed in error. The AFF system includes a rigorous and complex abuse control system in order to prevent improper use of the AFF service, and we hope that its deployment indicates a good-faith effort to eliminate any illegal material on the site in a fair and unbiased manner. This abuse control system is run in accordance with the strict guidelines specified above.
All works displayed here, whether pictorial or literary, are the property of their owners and not Adult-FanFiction.org. Opinions stated in profiles of users may not reflect the opinions or views of Adult-FanFiction.org or any of its owners, agents, or related entities.
Website Domain ©2002-2017 by Apollo. PHP scripting, CSS style sheets, Database layout & Original artwork ©2005-2017 C. Kennington. Restructured Database & Forum skins ©2007-2017 J. Salva. Images, coding, and any other potentially liftable content may not be used without express written permission from their respective creator(s). Thank you for visiting!
Powered by Fiction Portal 2.0
Modifications © Manta2g, DemonGoddess
Site Owner - Apollo