حشره ی حشری , افسانه ی دم پری | By : cixidoru Category: Misc. Non-English > Originals Views: 518 -:- Recommendations : 0 -:- Currently Reading : 0 |
Disclaimer: This is a work of fiction. Any resemblance of characters to actual persons, is purely coincidental. The Author holds exclusive rights to this work. Unauthorized duplication is prohibited. |
ناهار خوشمزه
...
-این خوشگله مهمون هردومونه! هاهاهاها!
...
زری و پری بچه را به خانه ی زری برده اند تا از او پذیرایی کنند؛ آنها خیلی خوشحال هستند که این پسرک کوچولوی خوشگل را به خانه میبرند؛
-طفلکی بچه ضعیف شده! اما حالا بهش یه ناهار خوشمزه ی مقوی میدم تا تقویت بشه!
-آره! باید خوب غذا بخوره تا دوباره جون بگیره و سرحال بشه!
-که ما بتونیم ازش استفاده کنیم!
-خودمونم باید حسابی بخوریم تا بهتر زورمون بهش برسه!
قهقهه ی زری و پری همینطور بلندتر میشود؛ و اصلا توجهی به این ندارند که کم کم دارند باعث دلهره ی حشری کوچولو میشوند...
پری و زری بچه بغل وارد خانه ی مجردی زری میشوند و داخل دالان اصلی نزدیک در ورودی کندو فرود می آیند؛ زری بچه را به آغوش پری میسپارد تا تدارک خوراک ظهر را ببیند:
-پری جون مواظبش باش تا من ناهار بیارم!
-حواسم بهش هست زری جون!
و هنگام گفتن این حرفها به یکدیگر چشمک میزنند که منظورشان جلوگیری از فرار بچه است؛ اما پسرک ظاهرا فعلا خیلی هم خیال فرار کردن ندارد، چون الان گرسنه است و ترجیح میدهد غذا بخورد، او اصلا حال و نای فرار ندارد...
...
زری و پری دو طرف پسرک نشسته اند و هرکدام با یک یا دو دست یک طرف بدنشان بر سر و گردن و شانه ی بچه گذاشته اند و گاهی او را نوازش میکنند، و با دستهای دیگرشان لقمه های غذا را در دهان پسربچه قرار میدهند؛ غذای شیرین و خوشمزه ی این وعده از گرده ی گل و عسل بوسیله ی زری تهیه شده؛ این دختر واقعا قناد خوبی است!
-بیا بخور عزیزم! این کلوچه های عسلی خیلی خوشمزه س! ببین من و پری چه با اشتها میخوریم!؟
-آره خوشگلم! باید خیلی بخوری تا قوت بگیری! این چندوقته کسی نبوده بهت برسه ضعیف شدی عزیزم!
و منظور پری از "چندوقت" همین یک شبی ست که حشری تنها لای گلبرگ گل خوابیده بوده!
زری و پری همانطور که لقمه های درشت غذا را با حرص و ولع در دهانهای گرسنه ی خودشان میگذارند با دهان پر هم حرف میزنند و پسرک را به خوردن بیشتر تشویق میکنند و تقریبا به زور خوراکیهای بسیار شیرین را به کودک میخورانند؛
-بیا بازم کره عسل بخور!
-از این گرده های گل هرچی میتونی بخور! برا سلامتیت خیلی خوبه!
-از این کیکم بخور خیلی خوشمزه س!
و پری لحظه ای رو به دوستش میکند:
-چه دستپخت خوبی داری زری جون!
-ممنونم عزیزم! البته به پای شیرینیای خوشمزه ی خودت نمیرسه گلم! حشری جون حتما باید دفعه ی بعد از کیکا و کلوچه های تو م بچشه و بخوره!
-خواهش میکنم قشنگم! حتما دفه ی بعد که خونه ی من مهمونین بهش از دستپخت خودم میدم تا حسابی سیرش کنم!
حشری در حین خوردن این شیرینیهای مفصل از شنیدن این حرفها حال خاصی می یابد، اینکه قرار است تا چه مدتی بین این دخترها باشد و به خواسته هایشان تن در دهد حال دلهره در او ایجاد میکند؛ این خوراکیهای شیرین و این فضا و این سخنان او را تحریک میکند؛ شیرینیجات نقطه ضعف این کوچولو است! شاید علاوه بر خستگی و ضعف بدنی بخاطر همین میل به شیرینی ست که پسرک حشری بدون مقاومت هرچه به او میدهند میخورد و می بلعد؛
زری درحالیکه با یکی از چهار دست خود شربت غلیظ شیرین به بچه می نوشاند با دست دیگرش روی شکم پسربچه میگذارد و با فشار ملایم روی آن ورود جرعه های فراوان شربت را به داخل معده ی بچه را زیر کف دستش حس میکند؛
-ببین چجوری شیکمش داره پر میشه و باد میکنه!
و پری یکی از دستان خود را روی سینه ی پسرک زیر محل پستانش قرار میدهد:
-ببین قلبشم چطوری داره تندتر میزنه! معلومه این شیرینیا خیلی بهش میسازه!
و هردو دختر قهقهه ای میزنند که حالت پیروزی و تفریح را باهم در بر دارد...
این حال و هوا برای پسرک آشنا ست: آن شبها و روزهایی که در قنادی گیر افتاده بود و خانمهای قناد کیک و شکلات و بیسکوییت و بستنی و شیر فراوان به او میخوراندند؛ آن وقتها هم بخاطر شیرینیجات تسلیم آن زنان و دختران شیرینی فروش شده بود و بخاطر کیک و کلوچه تن فروشی میکرد؛ واقعا که این پسر کوچولو اسیر و بنده ی شکم است...
کم کم دخترها و پسرک سیر میشوند و خوراکیهای داخل سینی روی میز ناهارخوری تمام میشود؛ حشری خوابالود شده، پس خانمها در ضمن اینکه روی مبل می لمند، او را همانجا روی همان مبل به حالت لمیده و تدریجا درازکش قرار میدهند؛ در تمام این لحظات زری دستش را از روی شکم حشری برنداشته همانگونه که پری هم دستش را همچنان روی سینه ی پسرک نگاهداشته؛ زری شکم پسرک را مالش میدهد تا هضم غذای نهار بهتر انجام گیرد؛ پری هم همانطور بدن پسربچه را ماساژ میدهد؛
-نیگاه! بچه هه داره خوابش میگیره!
-آره! حالا که سیر شده با این همه خستگیش بایدم خوابش ببره!
و هردو دختر مغرورانه خنده ی قهقهه وار ملایمی میکنند...
...
واقعا که بهترین کار دنیا همین خوردن و خوابیدن است! آنهم چه خوردن و خوابیدنی!...
While AFF and its agents attempt to remove all illegal works from the site as quickly and thoroughly as possible, there is always the possibility that some submissions may be overlooked or dismissed in error. The AFF system includes a rigorous and complex abuse control system in order to prevent improper use of the AFF service, and we hope that its deployment indicates a good-faith effort to eliminate any illegal material on the site in a fair and unbiased manner. This abuse control system is run in accordance with the strict guidelines specified above.
All works displayed here, whether pictorial or literary, are the property of their owners and not Adult-FanFiction.org. Opinions stated in profiles of users may not reflect the opinions or views of Adult-FanFiction.org or any of its owners, agents, or related entities.
Website Domain ©2002-2017 by Apollo. PHP scripting, CSS style sheets, Database layout & Original artwork ©2005-2017 C. Kennington. Restructured Database & Forum skins ©2007-2017 J. Salva. Images, coding, and any other potentially liftable content may not be used without express written permission from their respective creator(s). Thank you for visiting!
Powered by Fiction Portal 2.0
Modifications © Manta2g, DemonGoddess
Site Owner - Apollo